Saturday, June 14, 2003

وقتی چشمانم را به قصد خواب روی هم می
گذارم ولی خواب همچون طفلی گريزپا از من فاصله می گيرد، وقتی عرق ريزان در حال
انتظار به سر می برم، و خلاصه وقتی که افکار هجوم می آورند، سلولهای مغزم به
نگهبانانی بی اراده تبديل می شوند که خائنانه دروازه شهر مغزم را به روی افکاری
پريشان می گشايند و با آن همراه و همذات می شوند و چونان طفلی در آغوش مادر، آن را
می پرورانند. افکار خام، پخته می شوند اما دريغ از راهی برای ابراز وجود. در گوشه
ای از ذهن خاک می خورند تا بپوسند و بميرند.

نوشته بالا گريزی بود بر اينکه چرا می
نويسم، يا به بيان روشن تر چرا وبلاگ می نويسم. باشد تا مقبول افتد.


0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter