Monday, June 12, 2006

بعضی نوشته‌ها ضمن اينکه قشنگه برای خواننده تبديل به يه دغدغه شخصی می‌شه. برای من «تصوير دوريان گری» اثر «اسکار وايلد» همچين حسی رو داشت. اول بچه بودم که داستانش رو شنيدم و تاثير عميقی روم گذاشت بعدا که بزرگتر شدم کتابش رو به انگليسی خوندم که زيبايی‌های نوشتاری‌ش هم به دلايل شيفتگی‌م اضافه شد ولی همچنان اون مفهوم اوليه ته دلم جا کرده بود.
«دوريان گری» جوان خوش‌تيپيه که نقاش معروفی به اسم «بازيل» پرتره‌ش رو می‌کشه. دوريان آرزو می‌کنه که هميشه جوان و جذاب بمونه. آرزوش برآورده می‌شه و هر گناهی که می‌کنه پرتره‌ش زشت‌تر می‌شه ولی خودش نه پيرتر می‌شه و نه جذابيت‌ش رو از دست می‌ده. دختری که عاشقش بوده بخاطر بی‌اعتنايی‌هاش خودکشی می‌کنه و دوريان هم از لحاظ اخلاقی سقوط می‌کنه و پرتره‌ش زشت و زشت‌تر می‌شه. بعد از چندين سال در اثر يک حمله عصبی به پرتر‌ه‌ش حمله‌ور می‌شه و سعی می‌کنه پاره‌ش کنه ولی وقتی پليس وارد اتاقش می‌شه جنازه يک دوريان کريه رو پيدا می‌کنه در کنار تابلوی پرتره‌ای از يک جوان زيبا و جذاب.
به نظرم همه ما در مقاطع مختلف زندگی وقتی در زمينه‌ای به اوج نسبی می‌رسيم (ثروت، علم، قدرت و ... در مورد دوريان زيبايی) دچار اعتماد به نفس کاذب و نزول اخلاقی می‌شيم. در مورد خودم بعضی وقتها اين رو حس کردم. نه اينکه توی زمينه‌ای به اوج رسيده باشم ولی همين موفقيت‌های تک و توک بعضی وقتها بدون اينکه بدونيم ويرانگر هستند.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter