يکی از ويژگیهای من يجور رازداری خاصيه که به مرور زمان اسمش شده «ايدئولوژی». چون ديدم چند روزه اينجا رو آپديت نکردم و چيزی هم ندارم بنويسم درباره اين ايدئولوژی يه توضيحاتی میدم. وقتی يه نفر به هر دليلی به من اعتماد میکنه و چيزی رو بهم میگه، اگه تاکيد بکنه که يه رازه، هرچقدر هم به نظرم ابلهانه بياد و احساس کنم اگر بقيه بفهمن هم خيلی مهم نيس ولی باز هم تحت هيچ شرايطی به کسی نمیگم. حتی اگه طرف در آينده دشمن خونی من بشه دليلی نمیبينم از اعتمادی که قبلا کرده تحت شرايط فعلی سوءاستفاده کنم. البته يه نکتهای که وجود داره اينه که اگه طرف به من نگه اينی که داره میگه قراره راز باشه من به تشخيص خودم عمل میکنم و چون خودم ذاتا آدم ليبرالی هستم و به نظرم ۹۹٪ چيزهايی که مردم فکر میکنن نبايد بگن گفتنش اشکالی نداره احتمالش زياده که لابلای صبحتها به زبون بيارمش. البته به مرور دارم محافظهکارتر میشم (به قول چرچيل کبير، آدم زير سی سالهای که ليبرال نباشه دل نداره و آدم بالای سی سالهای که محافظهکار نباشه عقل نداره) و در نتيجه شايد احتمال سانسور کردن حرفهام بيشتر بشه ولی باز هم لطفا اگه چيزی میگين که لازمه کسی ندونه تذکر بدين بیزحمت.
در ضمن يکی از دوستام سعی کرده از اين ايدئولوژی ايراد بگيره و يه بار پرسيد اگه من بابات رو بکشم بعد بهت بگم به کسی نگو من بابات رو کشتم چکار میکنی. اون موقع گفتم به کسی نمیگم ولی خودم میکشمت! ولی جدا داشتم فکر میکردم اگه يه روز بوش زنگ بزنه بهم بگه «به کسی نگو میخوايم يه ماه ديگه به ايران بمب اتم بزنيم» چکار میکنم. فکر کنم احتمالا ايدئولوژی رو رعايت میکنم فقط شايد به چند نفر تو ايران (يجوری که شک نکنن) بگم يه سر بياين اينورا. بالاخره بنده خدا اعتماد کرده درست نيس ضايعش کنم.
در ضمن يکی از دوستام سعی کرده از اين ايدئولوژی ايراد بگيره و يه بار پرسيد اگه من بابات رو بکشم بعد بهت بگم به کسی نگو من بابات رو کشتم چکار میکنی. اون موقع گفتم به کسی نمیگم ولی خودم میکشمت! ولی جدا داشتم فکر میکردم اگه يه روز بوش زنگ بزنه بهم بگه «به کسی نگو میخوايم يه ماه ديگه به ايران بمب اتم بزنيم» چکار میکنم. فکر کنم احتمالا ايدئولوژی رو رعايت میکنم فقط شايد به چند نفر تو ايران (يجوری که شک نکنن) بگم يه سر بياين اينورا. بالاخره بنده خدا اعتماد کرده درست نيس ضايعش کنم.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home