۱. چه معنی داره الويس کاستلو بياد ونکوور کنسرت بده من پول نداشته باشم برم!
۲. پشت در ورودی خونه من يه عنکبوت فعال زندگی میکنه که مثلا من شب میخوابم صبح میخوام برم دانشگاه می بينم از اين سر در تا اون سر پنجره واسه خودش دو سه تا تار باريک تنيده! منم مجبورم خرابشون کنم که آبدهن آقا نره توی حلقم. البته دلم نمياد خودشو بکشم فقط نمیدونم اينکه تار کامل نداره چطوری شکار میکنه که زنده میمونه. ولی مشالله عجب آبدهنی داره فکر کنم از نوادههای اون عنکبوتيه که دم غاری که محمد و ابوبکر قايم شده بودن يه تار گنده درست کرد که کفار فکر کنن کسی اون تو نيس.
۳. من باز ضايع شدم. داشتم مسیر پياده تا خيابون اصلی رو میرفتم يهو ديدم يه ماشينی که داشت به سمت من میاومد يهو ترمز کرد و راننده سرش رو به سمت من آورد. چون شيشه ماشين بالا بود من خوب نتونستم ببينمش و احساس کردم که رانندههه صابخونه منه (بگذريم که بعد دو ماه هنوز نمیدونم ماشين صابخونه چيه). فکر کردم میخواد به من رايد بده. دستم رو به سمت سرپايينی گرفتم که بگم مسيرم نمیخوره بعد ديدم مثکه يه کار ديگه داره. اونم ديد من دارم بالبال میزنم شيشه ماشين رو داد پايين. منم رفتم نزديکتر ببينم کارش چيه (اينجا بود که فهميدم صابخونه نيس). بعد که نزديک شدم گفت «خيلی ممنون. من زدم کنار مطمئن شم اين خونه روبرويی خونه رفيقمه يا نه!».
۴. میبينم که باز ملت دارن واسه اون پست تنتن کامنت میذارن. ولی اينطور که به نظر میرسه از بين حدودا ۱۴،۱۵ نفری که نظر دادن همه متفقالقول کاپيتان هادوک رو اول نوشتن غير از خودم که دوم نوشتم. و ظاهرا بعدش تورنسل و دوپونها محبوبان. من فقط نفهميدم چرا بعضیها ميلو رو دوست دارن. خيلی بینمکه که!
۲. پشت در ورودی خونه من يه عنکبوت فعال زندگی میکنه که مثلا من شب میخوابم صبح میخوام برم دانشگاه می بينم از اين سر در تا اون سر پنجره واسه خودش دو سه تا تار باريک تنيده! منم مجبورم خرابشون کنم که آبدهن آقا نره توی حلقم. البته دلم نمياد خودشو بکشم فقط نمیدونم اينکه تار کامل نداره چطوری شکار میکنه که زنده میمونه. ولی مشالله عجب آبدهنی داره فکر کنم از نوادههای اون عنکبوتيه که دم غاری که محمد و ابوبکر قايم شده بودن يه تار گنده درست کرد که کفار فکر کنن کسی اون تو نيس.
۳. من باز ضايع شدم. داشتم مسیر پياده تا خيابون اصلی رو میرفتم يهو ديدم يه ماشينی که داشت به سمت من میاومد يهو ترمز کرد و راننده سرش رو به سمت من آورد. چون شيشه ماشين بالا بود من خوب نتونستم ببينمش و احساس کردم که رانندههه صابخونه منه (بگذريم که بعد دو ماه هنوز نمیدونم ماشين صابخونه چيه). فکر کردم میخواد به من رايد بده. دستم رو به سمت سرپايينی گرفتم که بگم مسيرم نمیخوره بعد ديدم مثکه يه کار ديگه داره. اونم ديد من دارم بالبال میزنم شيشه ماشين رو داد پايين. منم رفتم نزديکتر ببينم کارش چيه (اينجا بود که فهميدم صابخونه نيس). بعد که نزديک شدم گفت «خيلی ممنون. من زدم کنار مطمئن شم اين خونه روبرويی خونه رفيقمه يا نه!».
۴. میبينم که باز ملت دارن واسه اون پست تنتن کامنت میذارن. ولی اينطور که به نظر میرسه از بين حدودا ۱۴،۱۵ نفری که نظر دادن همه متفقالقول کاپيتان هادوک رو اول نوشتن غير از خودم که دوم نوشتم. و ظاهرا بعدش تورنسل و دوپونها محبوبان. من فقط نفهميدم چرا بعضیها ميلو رو دوست دارن. خيلی بینمکه که!
0 Comments:
Post a Comment
<< Home