Tuesday, May 25, 2004

الان ساعت پنج و نيم صبحه و من چند دقيقه ای
می شه که از بدترين خوابی که توی عمرم ديدم پريدم. نمی تونم با قطعيت بگم بدترين
چون بقيه همه توی ذهنم نيستن. ولی با همه خوابهای ديگه فرق داشت. درباره خودم بود و
شديدا به حوادث روز (خصوصا آخرين چتی که ديشب کردم ربط داشت). حس خيلی بدی بود. فقط
همين رو می تونم بگم. هميشه فکر می کردم وحشتناک ترين خواب ممکن اينه که يه جايی
باشی که اتفاق بدی داره می افته و نمی تونی فرار يا جيغ و داد کنی. ولی توی
اين خواب اين قضيه فقط بخش کوچکی اش بود. گفتن خواب بد رو زياد تعريف نکنيد، من هم
ديگه چيزی نمی گم. فقط آنلاين شدم تا خواب رو برای اون کسی که باهاش چت آخر رو کردم
تعريف کنم که نبود. نمی دونم ديگه بتونم بخوابم يا
نه...

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter