Tuesday, June 02, 2009
Tuesday, September 25, 2007
همسر دوستم!!
قابل توجه دوستان نره خر. دقت کنيد که يه وقت با معشوقه های من ازدواج نکنين که در اونصورت هر روز با گيتار ميام آواز زير رو کنار پنجره تون می خونم:
Je sais pourquoi tu as pleuré
می دونم چرا گريه کردی
Et tristement m'a regardé
و با ناراحتی به من نگاه کردی
Je peux te prendre dans mes bras
می تونم تو را توی دستانم بگيرم
Pour embrasser tes yeux rougit
تا چشمان قرمزت را ببوسم
Mais moi je n'en ai pas le droit
ولی من ديگر اين حق را ندارم
Tu es la femme de mon ami
تو همسر دوست من هستی
Je sais pourquoi tu veux partir
می دونم چرا رفتی
A moi tu ne peux pas mentir
به من نمی تونی دروغ بگی
Je peux te prendre dans mes bras
می خوام تو را در آغوشم بگيرم
Et t'arracher a cette vie
و تو را از اين زندگی بيرون برم
Mais ça je n'en ai pas le droit
ولی حق آن را ندارم
Tu es la femme de mon ami
تو همسر دوست من هستی
Je sens mon coeur tout déchiré
احساس می کنم قلبم پاره پاره شده
Entre l'amour et l'amitié
بين عشق و دوستی
Que je ne peut départager
و نمی توانم تصميم بگيرم
Je sais pourquoi tu as quitté
می دونم چرا رفتی
Celui qui n'a pas su t'aimer
?
Et moi je t'ai laisser partir
و من گذاشتم بروی
A la recherche de ta vie
تا زندگی ات را بيابی
En moi je n'ai qu'un souvenir
برای من فقط يک يادگار مانده
Tu es la femme de mon ami
تو همسر دوست من هستی
Je sais pourquoi tu veux chanter
می دانم چرا آواز می خوانی
Et pourquoi tu m'as regardé
و چرا من را نگاه می کنی
Je peux te prendre dans mes bras
می خواهم تو را در آغوش بگيرم
Car aujourd'hui j'en ai le droit
چون امروز اين حق را دارم
Tu es pour moi depuis toujours
تو برای من از امروز شروع می شوی
Le vrai visage de l'amour
چهره واقعی عشق
Pourtant jamais nous ne vivrons
بهرحال ما هيچکدوم زندگی نکرديم
Au coeur de la même chanson
در دل آواز هميشگی
Au coeur de la même maison
در دل خانه هميشگی
Je voudrais que tu aies comprit
می خواستم اين را بفهمی
Que si je t'aime tu es aussi
که اگر دوستت دارم تو همچنان
Pour moi la femme de mon ami
برای من همسر دوستم هستی
De mon ami
دوستم
Title: La Femme de Mon Ami by Enrico Macias
Je sais pourquoi tu as pleuré
می دونم چرا گريه کردی
Et tristement m'a regardé
و با ناراحتی به من نگاه کردی
Je peux te prendre dans mes bras
می تونم تو را توی دستانم بگيرم
Pour embrasser tes yeux rougit
تا چشمان قرمزت را ببوسم
Mais moi je n'en ai pas le droit
ولی من ديگر اين حق را ندارم
Tu es la femme de mon ami
تو همسر دوست من هستی
Je sais pourquoi tu veux partir
می دونم چرا رفتی
A moi tu ne peux pas mentir
به من نمی تونی دروغ بگی
Je peux te prendre dans mes bras
می خوام تو را در آغوشم بگيرم
Et t'arracher a cette vie
و تو را از اين زندگی بيرون برم
Mais ça je n'en ai pas le droit
ولی حق آن را ندارم
Tu es la femme de mon ami
تو همسر دوست من هستی
Je sens mon coeur tout déchiré
احساس می کنم قلبم پاره پاره شده
Entre l'amour et l'amitié
بين عشق و دوستی
Que je ne peut départager
و نمی توانم تصميم بگيرم
Je sais pourquoi tu as quitté
می دونم چرا رفتی
Celui qui n'a pas su t'aimer
?
Et moi je t'ai laisser partir
و من گذاشتم بروی
A la recherche de ta vie
تا زندگی ات را بيابی
En moi je n'ai qu'un souvenir
برای من فقط يک يادگار مانده
Tu es la femme de mon ami
تو همسر دوست من هستی
Je sais pourquoi tu veux chanter
می دانم چرا آواز می خوانی
Et pourquoi tu m'as regardé
و چرا من را نگاه می کنی
Je peux te prendre dans mes bras
می خواهم تو را در آغوش بگيرم
Car aujourd'hui j'en ai le droit
چون امروز اين حق را دارم
Tu es pour moi depuis toujours
تو برای من از امروز شروع می شوی
Le vrai visage de l'amour
چهره واقعی عشق
Pourtant jamais nous ne vivrons
بهرحال ما هيچکدوم زندگی نکرديم
Au coeur de la même chanson
در دل آواز هميشگی
Au coeur de la même maison
در دل خانه هميشگی
Je voudrais que tu aies comprit
می خواستم اين را بفهمی
Que si je t'aime tu es aussi
که اگر دوستت دارم تو همچنان
Pour moi la femme de mon ami
برای من همسر دوستم هستی
De mon ami
دوستم
Wednesday, September 12, 2007
زياد با رزومهتون ور نرين و اگر میرين همزمان با عوض کردنش هزار تا کار ديگه نکنيد وگرنه مثل من همچين خطی تو رزومهتون خواهيد داشت:
Over two million years of Java experience.
البته بعدش که فکر کردم ديدم از ديدگاه روانشانسی و فرويد و اينا اگه اينو بذارم همچين بد نيس چون هرکی ببينه می فهمه منظور همون دو سال بوده فقط باعث می شه رزومه تو ذهنشون بمونه و يه لبخندی بزنند و بقيش رو با دقت بيشتری بخونن.
Over two million years of Java experience.
البته بعدش که فکر کردم ديدم از ديدگاه روانشانسی و فرويد و اينا اگه اينو بذارم همچين بد نيس چون هرکی ببينه می فهمه منظور همون دو سال بوده فقط باعث می شه رزومه تو ذهنشون بمونه و يه لبخندی بزنند و بقيش رو با دقت بيشتری بخونن.
Thursday, September 06, 2007
۱. الهی مردهشور اين globalization رو ببره که يه چيزی رو از ناف پراگ هم میخری تو ونکوور تن يه چينی میبينی!
۲. قابلتوجه بانوان عزيز. سالسا رقص زيبا، هنری و سکسیای هستش فقط لطف کنيد اگه میخواين چرخ بزنين و آستين حلقهای پوشيدين قبلش موهای زيربغلتون رو بزنيد.
۳. دارم کتاب God is not Great آقای کريستوفر هيچنز رو میخونم. حالا الان دفاع تز دارم و دنبال کار میگردم و خلاصه خدا رو لازم دارم. بعدا دربارش مینويسم. ولی خواستم بگم که ديشب که داشتم برمیگشتم خونه توی اتوبوس تا اومدم اين کتاب رو دربيارم اون پسر مسيحيه ظاهر شد و بهم انجيل فارسی-انگليسی داد. شروع کرد گفت که مسيحيت يعنی پاکی و از اين حرفا و مسيح شکنجه شد تا ما رستگار بشيم. يه جايی از انجيل رو هم باز کرد گفت اين تيکه رو بخون بهترين جای انجيله. من خوندم ديدم همش از زبون سن پاوله که میگه مثلا «اگه همه دنيا رو هم داشته باشم ولی به مردم محبت نکنم به چه دردی میخوره و ...». من دقيقا نفهميدم کجای اين جمله قشنگه يا تازگی داره ولی بهرحال بهش گفتم آره خوبه. حالا قرار شده انجيل هم بخونم. (نکته عجيب اين بود که تو ترجمه فارسی انجيل معنی چند تا لغت رو نمیدونستم و به متن انگليسیش نگاه میکردم!)
۴. اين کليپ ۲۰ ثانيهای فوقالعادهاس.
۵. من تا حالا شير فاسد نجوشونده بودم! عجب پديدهايه!
۶. در ضمن من معمولا با ايميل آدرس دانشگاه ايميل اسپم نمیگرفتم ولی حالا از وقتی برای کار دارم اپلای میکنم و هر ايميل جديدی که مياد قلبم تاپتاپ میکنه همش از اين ايميلها میگيرم:
Second month you will notice an increase in p!e@n#i*s size of up to 1 inches
(اون لغت بیناموسی رو به سليقه خودم تزيين کردمش که وبلاگم فيلتر نشه خدای نکرده هفتاد ميليون ايرونی از افاضاتم محروم بمونن)
۲. قابلتوجه بانوان عزيز. سالسا رقص زيبا، هنری و سکسیای هستش فقط لطف کنيد اگه میخواين چرخ بزنين و آستين حلقهای پوشيدين قبلش موهای زيربغلتون رو بزنيد.
۳. دارم کتاب God is not Great آقای کريستوفر هيچنز رو میخونم. حالا الان دفاع تز دارم و دنبال کار میگردم و خلاصه خدا رو لازم دارم. بعدا دربارش مینويسم. ولی خواستم بگم که ديشب که داشتم برمیگشتم خونه توی اتوبوس تا اومدم اين کتاب رو دربيارم اون پسر مسيحيه ظاهر شد و بهم انجيل فارسی-انگليسی داد. شروع کرد گفت که مسيحيت يعنی پاکی و از اين حرفا و مسيح شکنجه شد تا ما رستگار بشيم. يه جايی از انجيل رو هم باز کرد گفت اين تيکه رو بخون بهترين جای انجيله. من خوندم ديدم همش از زبون سن پاوله که میگه مثلا «اگه همه دنيا رو هم داشته باشم ولی به مردم محبت نکنم به چه دردی میخوره و ...». من دقيقا نفهميدم کجای اين جمله قشنگه يا تازگی داره ولی بهرحال بهش گفتم آره خوبه. حالا قرار شده انجيل هم بخونم. (نکته عجيب اين بود که تو ترجمه فارسی انجيل معنی چند تا لغت رو نمیدونستم و به متن انگليسیش نگاه میکردم!)
۴. اين کليپ ۲۰ ثانيهای فوقالعادهاس.
۵. من تا حالا شير فاسد نجوشونده بودم! عجب پديدهايه!
۶. در ضمن من معمولا با ايميل آدرس دانشگاه ايميل اسپم نمیگرفتم ولی حالا از وقتی برای کار دارم اپلای میکنم و هر ايميل جديدی که مياد قلبم تاپتاپ میکنه همش از اين ايميلها میگيرم:
Second month you will notice an increase in p!e@n#i*s size of up to 1 inches
(اون لغت بیناموسی رو به سليقه خودم تزيين کردمش که وبلاگم فيلتر نشه خدای نکرده هفتاد ميليون ايرونی از افاضاتم محروم بمونن)
Friday, August 31, 2007
Thursday, August 23, 2007
۱. خب به سلامتی شب فردايی که من دفاع از تز دارم خانم لورينا مککنيت تشريف ميارن در ونکوور و کنسرت برگزار میکنند. بهرحال خوشبهحال اونايی که میتونن برن.
۲. چند وقت بود گذرم به آدم جالب نخورده بود. ديشب تو اتوبوس داشتم کتاب «کافر» (Infidel) آيان حرصی علی رو میخوندم. وقتی پياده شدم که برم خونه يه پسره باهام اومد گفت «کافر کيه؟» منم گفتم «آيان حرصی علی». بعد يهو گفت اوه همون که دوست ونگوگی بود که ترور شد و اينا؟ منم گفتم آره. گفت چرا میخونی؟ گفتم چون آدم جنجالیايه و درباره اسلام نظرات جنجالبرنگير داره. گفت تو خودت مسلمونی؟ گفتم اسما آره ولی تا اطلاع ثانوی به هيچ مذهب الهی و مکتب بشری اعتقاد ندارم. يهو گفت ايرانی هستی؟ گفتم آره! گفت من يه انجيل دوزبونه به فارسی و انگليسی دارم میخوای بدم بهت؟ منم گفتم نه و بعد اصرار کرد و خلاصه شمارهم رو گرفت و قرار شد بهم بده...
۲. چند وقت بود گذرم به آدم جالب نخورده بود. ديشب تو اتوبوس داشتم کتاب «کافر» (Infidel) آيان حرصی علی رو میخوندم. وقتی پياده شدم که برم خونه يه پسره باهام اومد گفت «کافر کيه؟» منم گفتم «آيان حرصی علی». بعد يهو گفت اوه همون که دوست ونگوگی بود که ترور شد و اينا؟ منم گفتم آره. گفت چرا میخونی؟ گفتم چون آدم جنجالیايه و درباره اسلام نظرات جنجالبرنگير داره. گفت تو خودت مسلمونی؟ گفتم اسما آره ولی تا اطلاع ثانوی به هيچ مذهب الهی و مکتب بشری اعتقاد ندارم. يهو گفت ايرانی هستی؟ گفتم آره! گفت من يه انجيل دوزبونه به فارسی و انگليسی دارم میخوای بدم بهت؟ منم گفتم نه و بعد اصرار کرد و خلاصه شمارهم رو گرفت و قرار شد بهم بده...
Wednesday, August 15, 2007
۱. چه معنی داره ملت چه پسر و چه دختر دارن کچل میکنن؟؟
۲. اگه يادتون باشه روبروی خونه من خونه سالمندانه و ۵۰ متر اونورتر ايستگاه شاتل. امروز توی شاتل چند تا از اين پيرزنا داشتن به راننده میگفتن میخوان يه پتيشن امضا کنن که ايستگاه رو ۵۰ متر بيارن اينورتر که بغل خونه سالمندان باشه. منم میخواستم بگم رو امضای من حساب کنين ولی روم نشد.
۳. اين سايت رو امروز يکی از دوستام نشونم داد. خيلی جالبه. میتونين شماره موبايل بهش بدين و با استفاده از GPS بهتون میگه الان موبايله کجاس. تو اکثر جاهای دنيا هم کار میکنه (ايران هم داره ولی من امتحان کردم نشد). واسه اونايی که دوست پسر و دوست دختر دارن خوبه، میتونن طرف رو تعقيب کنن (البته طبعا موبايل بايد روشن باشه).
۴. اين گفتمان رو امروز با يکی تو خيابون داشتم:
Me: Excuse me, where is Tinseltown?
Her: On that side.
Me: Ok, Thanks.
Her (showing me an empty plastic container): Do you have some change to spare?
Me: Oh no! Sorry
۲. اگه يادتون باشه روبروی خونه من خونه سالمندانه و ۵۰ متر اونورتر ايستگاه شاتل. امروز توی شاتل چند تا از اين پيرزنا داشتن به راننده میگفتن میخوان يه پتيشن امضا کنن که ايستگاه رو ۵۰ متر بيارن اينورتر که بغل خونه سالمندان باشه. منم میخواستم بگم رو امضای من حساب کنين ولی روم نشد.
۳. اين سايت رو امروز يکی از دوستام نشونم داد. خيلی جالبه. میتونين شماره موبايل بهش بدين و با استفاده از GPS بهتون میگه الان موبايله کجاس. تو اکثر جاهای دنيا هم کار میکنه (ايران هم داره ولی من امتحان کردم نشد). واسه اونايی که دوست پسر و دوست دختر دارن خوبه، میتونن طرف رو تعقيب کنن (البته طبعا موبايل بايد روشن باشه).
۴. اين گفتمان رو امروز با يکی تو خيابون داشتم:
Me: Excuse me, where is Tinseltown?
Her: On that side.
Me: Ok, Thanks.
Her (showing me an empty plastic container): Do you have some change to spare?
Me: Oh no! Sorry
Wednesday, August 08, 2007
با سلام!
دوباره نوشتن من به همون دليلی که يه مدت ننوشتم دلیلی نداره! شايد دليلش اين باشه که شرق رو هم مثل همميهن بستن و من احساس وظيفه کردم که رسانه خودم رو برای تشنگان اطلاعات باز کنم. آخه عزيز من تو اين اوضاع اختناق مصاحبه با شاعر زن همجنسباز چاپ میکنی بعد هم میگی خبر نداشتم؟؟؟ اصلا الان مصاحبه با شاعر قدغنه، مصاحبه با زن قدغنه، مصاحبه با همجنسباز هم که ديگه هيچی! حالا شاعر زن همجنسباز اونم با اسم ساقی؟؟؟ (ببخشيد من خودم میدونم که تکرار علامت سوال و علامت تعجب نشانگر ناتوانی نويسندهس که میخواد به زور اين علامتها نوشتهش رو جذاب کنه ولی فرض کنيد که مدتها از نوشتن دور بودم و اين چيزا يادم رفته).
ديگه اينکه میخواستم اين چند تا لينک رو چک کنين (که احتمالا خيلیهاتون اولردی ديدین): يکی اين شعريه که زن عمويم برای عمويم سروده در نه بند. زن عمويم کلا شاعر و مترجم شعره ولی اولين بار بود که با شعرش مواجه میشدم و خيلی خوشم اومد. اين يکی هم سايت دختر داييمه که عکسهاش رو گذاشته. مرجان چند سال در مونترال عکاسی حرفهای میکرده و حالا پروفايلش رو توی اين سايت به نمايش گذاشته.
اينم يه آهنگ باحال و سکسی ايرونی.
الان هم دارم کتاب خاطرات بانو «کامليا انتخابیفرد» رو میخونم. هنوز به افشاگریهاش راجعبه علی دايی و سياستبازها نرسيدم البته...
دوباره نوشتن من به همون دليلی که يه مدت ننوشتم دلیلی نداره! شايد دليلش اين باشه که شرق رو هم مثل همميهن بستن و من احساس وظيفه کردم که رسانه خودم رو برای تشنگان اطلاعات باز کنم. آخه عزيز من تو اين اوضاع اختناق مصاحبه با شاعر زن همجنسباز چاپ میکنی بعد هم میگی خبر نداشتم؟؟؟ اصلا الان مصاحبه با شاعر قدغنه، مصاحبه با زن قدغنه، مصاحبه با همجنسباز هم که ديگه هيچی! حالا شاعر زن همجنسباز اونم با اسم ساقی؟؟؟ (ببخشيد من خودم میدونم که تکرار علامت سوال و علامت تعجب نشانگر ناتوانی نويسندهس که میخواد به زور اين علامتها نوشتهش رو جذاب کنه ولی فرض کنيد که مدتها از نوشتن دور بودم و اين چيزا يادم رفته).
ديگه اينکه میخواستم اين چند تا لينک رو چک کنين (که احتمالا خيلیهاتون اولردی ديدین): يکی اين شعريه که زن عمويم برای عمويم سروده در نه بند. زن عمويم کلا شاعر و مترجم شعره ولی اولين بار بود که با شعرش مواجه میشدم و خيلی خوشم اومد. اين يکی هم سايت دختر داييمه که عکسهاش رو گذاشته. مرجان چند سال در مونترال عکاسی حرفهای میکرده و حالا پروفايلش رو توی اين سايت به نمايش گذاشته.
اينم يه آهنگ باحال و سکسی ايرونی.
الان هم دارم کتاب خاطرات بانو «کامليا انتخابیفرد» رو میخونم. هنوز به افشاگریهاش راجعبه علی دايی و سياستبازها نرسيدم البته...
Thursday, June 21, 2007
در سبکی تحمل ناپذير هستی....
من الان پراگ هستم. اصلا يادم نيس ايران که بودم پستی تو اين وبلاگ کردم يا نه. ديشب از طريق استانبول رسيدم پراگ. امروز هم يه کم توی دانتاونش گشتم که خيلی قشنگ بود حالا شايد بعدا چند تا عکس آپلود کردم. الان خيلی وقت ندارم بنويسم فقط عجالتا اين ديدارم با يه آقای مسن جالب چکی رو داشته باشين:
امروز داشتم دنبال موزه کافکا میگشتم. از يه آقايی که فکر کنم حدودا ۶۰ ساله بود پرسيدم. گفت با من بيا بهت نشون بدم. توی راه صحبت چيزای مختلف کرد بعد پرسيد کجايی هستم. گفتم ايرانی. چشماش گرد شد و گفت من به شما سمپاتی شديدی احساس میکنم. گفتم چرا؟ گفت چون جلوی آمريکا وايميستيد! بعد يه مدت گفت من از زمان جنگ عراق انگليسی حرف نزدم واسه همين نمیتونم منظورم رو خوب بيان کنم. من پرسيدم چرا. گفت چون با بوش مخالفم! پرسيدم چون با بوش مخالفيد انگليسی حرف نمیزنيد؟ گفت آره از اون موقع نه انگليسی حرف زدم نه کوکا کولا خوردم!!! اينم يجور مبارزهس ديگه و البته منم جرات نکردم نظرم رو درباره جنگ عراق ابراز بدارم...
امروز داشتم دنبال موزه کافکا میگشتم. از يه آقايی که فکر کنم حدودا ۶۰ ساله بود پرسيدم. گفت با من بيا بهت نشون بدم. توی راه صحبت چيزای مختلف کرد بعد پرسيد کجايی هستم. گفتم ايرانی. چشماش گرد شد و گفت من به شما سمپاتی شديدی احساس میکنم. گفتم چرا؟ گفت چون جلوی آمريکا وايميستيد! بعد يه مدت گفت من از زمان جنگ عراق انگليسی حرف نزدم واسه همين نمیتونم منظورم رو خوب بيان کنم. من پرسيدم چرا. گفت چون با بوش مخالفم! پرسيدم چون با بوش مخالفيد انگليسی حرف نمیزنيد؟ گفت آره از اون موقع نه انگليسی حرف زدم نه کوکا کولا خوردم!!! اينم يجور مبارزهس ديگه و البته منم جرات نکردم نظرم رو درباره جنگ عراق ابراز بدارم...
Wednesday, May 30, 2007
دوستان میدانند که سفر من به ايران در کنار ساير اهداف عاليه به قصد مقاديری کوفتمان خوراکیهای لذيذ صورت گرفت. در اين راستا تا کنون اهداف زير فتح شدهاند:
۱. چاغاله بادوم
۲. گوجه سبز
۳. پيتزا بيگ بوی
۴. حليم
۵. چلوکباب لوکس طلايی
۶. شکلات هوبی
۷. شير کاکائو پاژن
و موقعيتهای استراتژيک زير به زودی در دستان برادران انقلابی و غيور قرار خواهند گرفت:
۱. چلوکباب البرز
۲. چلوکباب نايب
۳. کله پاچه
۴. پيتزا پيشخوان
اگر پيشنهاد خاصی داريد زودتر به اطلاع برسانيد.
در ضمن اين شائبه موهوم به کسی دست ندهد که من آدم شکمپرستی هستم که چه بسا اينها فقط بابت خاطرات نوستالژيک است و نه اميال اندام تحتانی...
۱. چاغاله بادوم
۲. گوجه سبز
۳. پيتزا بيگ بوی
۴. حليم
۵. چلوکباب لوکس طلايی
۶. شکلات هوبی
۷. شير کاکائو پاژن
و موقعيتهای استراتژيک زير به زودی در دستان برادران انقلابی و غيور قرار خواهند گرفت:
۱. چلوکباب البرز
۲. چلوکباب نايب
۳. کله پاچه
۴. پيتزا پيشخوان
اگر پيشنهاد خاصی داريد زودتر به اطلاع برسانيد.
در ضمن اين شائبه موهوم به کسی دست ندهد که من آدم شکمپرستی هستم که چه بسا اينها فقط بابت خاطرات نوستالژيک است و نه اميال اندام تحتانی...