ديروز يه اتفاقی اينجا افتاد، خواستم بنويسم
ولی به نظرم لوس اومد ولی بعد که برای دو تا از طرفدارا تعريف کردم، هلهله کشيدن
(نعره مال شگفتی بود، اشتباه نشه). گفتم لابد sense of humor من خيلی رفته بالا که
به نظرم جالب نبوده، حالا برای بقيه تون هم تعريف می کنم:
ولی به نظرم لوس اومد ولی بعد که برای دو تا از طرفدارا تعريف کردم، هلهله کشيدن
(نعره مال شگفتی بود، اشتباه نشه). گفتم لابد sense of humor من خيلی رفته بالا که
به نظرم جالب نبوده، حالا برای بقيه تون هم تعريف می کنم:
اول- تيتر مطلب: من گربه ها رو کنترل جمعيت
کردم!
کردم!
دوم- يه پيش زمينه تاريخی: پارسال که
ما تازه اومده بوديم تو اين خونه، من داشتم از روی بيکاری از پنجره خونه مون (طبقه
چهارم) مراسم سينه زنی ظهر عاشورا رو تماشا می کردم و حرص می خوردم (همون حس
مازوخيستی معروف). بعد يهو ديدم توی اين سروصدای مردم و طبل و شيپور و اينا روی سقف
بانک جلوی خونه مون دو تا گربه دارن می خوان بچه دار بشن! خلاصه من يه چشمم به مردم
بود و يه چشمم به گربه ها و هی می خواستم از خودم نظريه صادر کنم که طبل و جيغ و
داد، گربه ها رو تحريک می کنه ولی به دلايل جانی و مالی منصرف شدم. تا اينکه يک سال
گذشت.
ما تازه اومده بوديم تو اين خونه، من داشتم از روی بيکاری از پنجره خونه مون (طبقه
چهارم) مراسم سينه زنی ظهر عاشورا رو تماشا می کردم و حرص می خوردم (همون حس
مازوخيستی معروف). بعد يهو ديدم توی اين سروصدای مردم و طبل و شيپور و اينا روی سقف
بانک جلوی خونه مون دو تا گربه دارن می خوان بچه دار بشن! خلاصه من يه چشمم به مردم
بود و يه چشمم به گربه ها و هی می خواستم از خودم نظريه صادر کنم که طبل و جيغ و
داد، گربه ها رو تحريک می کنه ولی به دلايل جانی و مالی منصرف شدم. تا اينکه يک سال
گذشت.
سوم- ديروز: باز من بيکار شده بودم گفتم
ببينم بيرون چه خبره، يهو ديدم رو همون سقفه دو تا گربه به فاصله نيم متری هم نشستن
و دارن به هم نگاه می کنن، يکيشون هم هی خودشو می ماليد به ديوار و خلاصه از اين
کارهای بی ناموسی. بعد يهو ديدم يه گربه ديگه به فاصله ده، بيست متری نشسته و داره
اونا رو نگاه می کنه. نمی دونم چرا يهو ياد اون راکسی توی �غريزه اصلی� افتادم که
تا مايکل داگلاس و شارون استون می خواستن کارای بی ناموسی کنن سروکله اش پيدا می شد
و می گفت �آی وانا واچ!�. ولی از اونجايی که گربه های شمال شهر خيلی نجيب ان، نمی
تونستن جلوی شخص ثالث از اين کارها بکنن. خلاصه رفتم پايين که فراری اش بدم،
نفهميدم چطور شد که يهو هر سه تاشون فرار کردن! خلاصه من فکر کنم اگه همينجوری پيش
بره تو اين مجتمع سی واحدی ما تا وقتی من هستم، هيچ زاد و ولدی پيش
نياد.
ببينم بيرون چه خبره، يهو ديدم رو همون سقفه دو تا گربه به فاصله نيم متری هم نشستن
و دارن به هم نگاه می کنن، يکيشون هم هی خودشو می ماليد به ديوار و خلاصه از اين
کارهای بی ناموسی. بعد يهو ديدم يه گربه ديگه به فاصله ده، بيست متری نشسته و داره
اونا رو نگاه می کنه. نمی دونم چرا يهو ياد اون راکسی توی �غريزه اصلی� افتادم که
تا مايکل داگلاس و شارون استون می خواستن کارای بی ناموسی کنن سروکله اش پيدا می شد
و می گفت �آی وانا واچ!�. ولی از اونجايی که گربه های شمال شهر خيلی نجيب ان، نمی
تونستن جلوی شخص ثالث از اين کارها بکنن. خلاصه رفتم پايين که فراری اش بدم،
نفهميدم چطور شد که يهو هر سه تاشون فرار کردن! خلاصه من فکر کنم اگه همينجوری پيش
بره تو اين مجتمع سی واحدی ما تا وقتی من هستم، هيچ زاد و ولدی پيش
نياد.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home