چند تا چيز:
۱. با کمک طرفدارا (کمک از نوع فکری-روحی و نه جنسی-مادی) بر ادگار پليد پيروز شدم. به من يه TA داده بودن با شرايط کاری وحشتناک که بعد از دو روز پيگيری که نزديک بود کار به جاهای باريک بکشه پيروز از ميدان خارج شدم. البته کاری که من کردم اين بود که تونستم مثل اين وکيل ها چند تا دليل قاطعانه بيارم که همه متقاعد شن حق با منه، بقيه کارها با رييس دانشکده بود.
۲. بالاخره رفتم کلاس فرانسه. امتحان تعيين سطح دادم که ترم چهار قبول شدم، ولی به دليل مشکلاتی خانم مشاور گفتش ترم ۳ رو هم بشين اگه می خوای بعد بينشون انتخاب کن. منم گفتم ببينم کدوم دختر خوشگل بيشتر داره. ديروز سر ترم ۳ رفتم که چهار تا دختر خوشگل داشت. امروز سر ترم ۴ رفتم که يه دونه نسبتا خوشگل داشت که تازه پررو بود. برای همين طبعا ترم ۳ رو انتخاب می کنم. کلاس روبرويی امروزی خيلی دختر خوشگل بيشتر داشت می خواستم بعد کلاس برم ببينم چه کلاسی يه که اسمم رو اونجا بنويسم که يادم رفت. ولی جدا از شوخی، ترم ۳ برام آسون بود ترم ۴ سخت! ولی برای من که چهار سال از فرانسه دور بودم فکر کنم ترم ۳ بهتر باشه (بخدا جدی دارم می گم فکر بد نکنين). ولی اصولا خوبه که آدم تو يه کلاسی باشه که کانادايی ها هم اندازه خودت و حتی کمتر بفهمن. وقتی معلمه به فرانسوی يه چيزی می گه و من می فهمم و اين کاناداي های انگليسی زبون مثل بز نگاه می کنن اينقده حال می ده...
۳. امروز از کنار رستوران خوابگاه رد می شدم. ملت نشسته بودن و مشغول خوردن و گپ زدن بودن. يهو هوس کردم مثل مدرسه کلمباين با مسلسل برم تو همه رو بکشم. خيلی حال می داد نه؟
۴. داشتم فکر می کردم اگه يه روز ثابت شه که دو دو تا نمی شه چهار تا چقدر حال می ده. می دونين چند تا معلم دينی ضايع می شن؟ (معلم دينی ای داشتين که از دو دو تا چهار تا به عنوان مثال استفاده نکرده باشه؟)
۵. رفتم سلمونی بالاخره! اينجا يه زن آرايشگر هست به اسم وحيده. من از اسمش فکر می کردم يه پيرزن گرد تپل باشه که با دمپايی راه می ره و موقع راه رفتن هم صدای شلپ شلپ از خودش در می کنه. برای همين هی سعی می کردم دو در کنم که آخرش امروز رفتم. بنده خدا خيلی هم باکلاس بود. تازه به من گفت موهات رو يه جوری زدم که همه دخترا بيفتن دنبالت. من که دختری نديدم ولی مريم اذعان داشت که وقتی من سرم رو برمی گردونم اونها هم تقيه می کنن و قايم می شن.
۶. امروز برای ششمين بار «سکوت بره ها» رو ديدم. چرا اين فیلم اينقدر خوبه؟
۱. با کمک طرفدارا (کمک از نوع فکری-روحی و نه جنسی-مادی) بر ادگار پليد پيروز شدم. به من يه TA داده بودن با شرايط کاری وحشتناک که بعد از دو روز پيگيری که نزديک بود کار به جاهای باريک بکشه پيروز از ميدان خارج شدم. البته کاری که من کردم اين بود که تونستم مثل اين وکيل ها چند تا دليل قاطعانه بيارم که همه متقاعد شن حق با منه، بقيه کارها با رييس دانشکده بود.
۲. بالاخره رفتم کلاس فرانسه. امتحان تعيين سطح دادم که ترم چهار قبول شدم، ولی به دليل مشکلاتی خانم مشاور گفتش ترم ۳ رو هم بشين اگه می خوای بعد بينشون انتخاب کن. منم گفتم ببينم کدوم دختر خوشگل بيشتر داره. ديروز سر ترم ۳ رفتم که چهار تا دختر خوشگل داشت. امروز سر ترم ۴ رفتم که يه دونه نسبتا خوشگل داشت که تازه پررو بود. برای همين طبعا ترم ۳ رو انتخاب می کنم. کلاس روبرويی امروزی خيلی دختر خوشگل بيشتر داشت می خواستم بعد کلاس برم ببينم چه کلاسی يه که اسمم رو اونجا بنويسم که يادم رفت. ولی جدا از شوخی، ترم ۳ برام آسون بود ترم ۴ سخت! ولی برای من که چهار سال از فرانسه دور بودم فکر کنم ترم ۳ بهتر باشه (بخدا جدی دارم می گم فکر بد نکنين). ولی اصولا خوبه که آدم تو يه کلاسی باشه که کانادايی ها هم اندازه خودت و حتی کمتر بفهمن. وقتی معلمه به فرانسوی يه چيزی می گه و من می فهمم و اين کاناداي های انگليسی زبون مثل بز نگاه می کنن اينقده حال می ده...
۳. امروز از کنار رستوران خوابگاه رد می شدم. ملت نشسته بودن و مشغول خوردن و گپ زدن بودن. يهو هوس کردم مثل مدرسه کلمباين با مسلسل برم تو همه رو بکشم. خيلی حال می داد نه؟
۴. داشتم فکر می کردم اگه يه روز ثابت شه که دو دو تا نمی شه چهار تا چقدر حال می ده. می دونين چند تا معلم دينی ضايع می شن؟ (معلم دينی ای داشتين که از دو دو تا چهار تا به عنوان مثال استفاده نکرده باشه؟)
۵. رفتم سلمونی بالاخره! اينجا يه زن آرايشگر هست به اسم وحيده. من از اسمش فکر می کردم يه پيرزن گرد تپل باشه که با دمپايی راه می ره و موقع راه رفتن هم صدای شلپ شلپ از خودش در می کنه. برای همين هی سعی می کردم دو در کنم که آخرش امروز رفتم. بنده خدا خيلی هم باکلاس بود. تازه به من گفت موهات رو يه جوری زدم که همه دخترا بيفتن دنبالت. من که دختری نديدم ولی مريم اذعان داشت که وقتی من سرم رو برمی گردونم اونها هم تقيه می کنن و قايم می شن.
۶. امروز برای ششمين بار «سکوت بره ها» رو ديدم. چرا اين فیلم اينقدر خوبه؟
0 Comments:
Post a Comment
<< Home