Tuesday, December 28, 2004

ديروز اينجا Boxing Day بود که روز بعد کريسمسه و فروشگاه ها اجناس شون رو به حراج می ذارن و معمولا چيزهای خوب و ارزونی می شه توی اين حراجی ها پيدا کرد. پيام خان اولش تشخيص داده بود که چون توی اين روز فروشگاهها خيلی شلوغ می شه و مردم با ضربات مشت می تونن جلو برن و خريد کنن برای همين بهش می گن «بوکسينگ دی» ولی بعدا خودش فهميد دليلش اينه که توی اين روز جعبه ها (box) رو باز می کنند و به آدمهای فقير کمک می کنن برای همين اين اسم رو داره. خلاصه ديروز من گفتم برم داون تاون با ضربه های مشت راهمو باز کنم و يه چيزايی بخرم. اولش رفتم فيوچر شاپ که از قضا چيزی که من می خواستم حراج نشده بود. ولی اونجا صدای حرف زدن ايرانی ها رو مرتب می شنيدم (چه در قالب فروشنده و چه مشتری). بعد رفتم کتابفروشی نقشه ونکوور رو بخرم، ديدم اسم صندوقداره، کاوه اس. بعد رفتم يه پيتزايی، شام بخورم. سفارش که دادم يهو ديدم از اون پشت داره صدا مياد که «زودتر سالاد اين دو تا رو حاضر کن سرشون گرم شه تا پيتزاشون حاضر شه». بعدش فهميدم همه کارکنان اونجا ايرانی ان. بعدش رفتم «Roots» که ظاهرا آخرای ساعت کاری شون بود. داشتم لابلای لباسها می چرخيدم که ديدم يکی از فروشنده ها به اون يکی گفت «امروز هم که تا حالا هرچی اومده سيبيل بوده!»‌ خواستم بگم «منو می گی؟» ولی تقيه کردم چيزی نگفتم. چند دقيقه بعد ديدم يکی شون با يه لحن بدی به اون يکی گفت «ديگه بهشون بگو برن ديگه». ديدم الان بگم من ايرانی ام خيلی حال می ده. طرف که فهميد من ايرانی ام کلی هول کرد و به ناچار برای اينکه نرم ازش به عنوان توهين به مشتری شکايت کنم کلی تحويل گرفت. خلاصه ديشب اصلا احساس نکردم که خارج ايران هستم. ديگه لازم نيس بگم که نصف مشتری ها هم ايرانی بودن.
راستی قابل توجه خانم های ايرانی که مظهر تمدن و روشنفکری و فمينيته و جلال و جبروت و مرشد و مراد و ميوز رو بانوان غربی می دونن: ديشب تو اين پيتزايی که رفته بودم يه زن و مرد کانادايی جوون بودن (همون دو تا که سالادشون رو زودتر حاضر کردن). زنه نه تنها سفارش داد و بعد که غذا حاضر شد رفت غذا رو آورد سر ميزشون بلکه وقتی مرده اومد مرام بذاره بره حساب کنه، زنه کيفش رو داد بهش که يه وقت خدای نکرده مرده از جيب خودش خرج نکنه. من واقعا لذت می برم زوجهای جوون اينجوری رو می بينم. خلاصه اينم از نهايت پيشرفت تفکر فمينيستی. آخرش همه تون آيس کويين هستين (Ice Queen زنهايی هستن که در جستجوی قدرت و استقلال از مردها هستن ولی آخرش می فهمن که بازيچه مردها بودن).
ديشب که از داون تاون برمی گشتم تعداد گداها و معتادها خيلی از دو ماه پيش بيشتر شده بود. راه رفتن شون هم شبيه زامبی ها بود. من که خيلی حال کردم.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter