۱. يکی از فرقهای بزرگ کانادا با ايران اينه که توی ايران اگه با يه دختر بری بيرون بايد مواظب کارهات باشی و با پسر هرکاری خواستی می‌تونی بکنی ولی اينجا با دخترا هرکاری خواستی می‌تونی بکنی ولی با پسرا بايد مواظب باشی. تو مدينه فاضله‌ای که من قراره درست کنم با هرکی هرکاری خواستی می‌تونی بکنی.
۲. امروز با روزبه يکی از دخترای ايرانی دانشکده رو در يه وضع فجيع ديديم. من که هروقت يادش می‌افتم از خنده روده‌بر می‌شم.
۳. امشب به اتفاق چند تا از طرفدارای ايرانی با طرفدارای مونث مکزيکی کذايی گفتمان سازنده داشتيم. اينجور که به نظر مياد خيلی تو دبيرستان‌های مکزيک خوش می‌گذره. ظاهرا حتی از ايران هم کمتر درس می‌خونن. يکی‌شون چون سر کلاس خيلی حرف می‌زده معلمه مجبورش می‌کرده که سر کلاس شيرينی بخوره که دهنش پر باشه نتونه حرف بزنه. يکی ديگه وقتی قانون می ذارن دامنها بايد بلند باشه چون نمی‌خواسته دامن جديد بخره با بقيه همکلاسی‌هاش اعتصاب می‌کنه. کلا هم که اينطور که می‌گفتن سر سال نو که کل مکزيک يه ماه تق و لقه و غير اونش هم هفته‌ای يکی دو روز تعطيلات مختلف دارن.
۴. توی صحبت‌ها و برخوردهايی که با همين مکزيکی‌ها داشتم حلقه مفقوده داستانی که می‌خوام بنويسم رو پيدا کردم.