۱. سوار اتوبوس شده بودم. يه دختره سوار شد به راننده التماسکنان گفت من دوستم داره مياد اگه میشه يه کم صبر کنين تا برسه. راننده يه کم غر زد و گفت از برنامم عقب میمونم و اينا. دختره يه please please ای کرد که دل سنگ هم نرم میشد (تازه خوشگل هم بود، اگه من جای راننده بودم بقيه رو پياده میکردم راننده شخصی دختره میشدم). خلاصه قرار شد يه دقيقه صبر کنن. صبر کردن و دوست دختره نرسيد. دختره تشکر کرد و پياده شد. يهو آخرين لحظه يه پسری دوان دوان اومد و سوار شد که هيچ ربطی هم به دختره نداشت و احتمالا نفهميده که چه شانسی آورده که اتوبوس وايساده و هيچوقت هم نخواهد فهميد. از اين اتفاقا زياد تو زندگی میافته و هميشه منو به فکر فرو میبره و هيچوقت از دست سوالای What if نمیتونم خلاص شم. تقدير و سرنوشت خيلی موضوعات سکسیای هستن. فکر کنم بايد باز برم قرمز کيسلوفسکی رو ببينم.
۲. يه دزدی سر قبر زنی که تازه خاک شده بود میره و تابوت زنه رو بيرون میکشه و باز میکنه و طلاهايی رو که باهاش خاک کرده بودن رو برمیداره ولی زورش نمیرسه النگوها رو خارج کنه واسه همين دست زن مرده رو قطع میکنه تا اونا رو هم برداره و فرار میکنه. چند سال بعد مرد سوار بر اسب بوده و توی يه شب بارونی به زنی میٰرسه که پياده داشته تو بارون راه میرفته. به زن تعارف میکنه که سوار بشه. زن سوار میشه. به محض اينکه راه میافتن اسب از کنترل مرد خارج میشه و به سمت قبرستون میره و يهو وايميسه. مرده متعجب بوده که زنه میگه من همينجا پياده میشم. مرد از اسب مياد پايين که زنه رو کمک کنه و بهش میگه دستت رو بده به من. زنه دست قطع شدهاش رو نشون میده...
۳. باز هم اتوبوس. داشتم میرفتم خونه يهو توی ذهنم دو تا لغت intricacy و intimacy اومدن کنار همديگه. کلی ذوق کردم که چقدر ترکيب intricacies of intimacy قشنگه و کاش بشه ازش توی يه مقالهای يه جايی استفاده کنم يا بکنمش اسم يه چيزی يا ازش يه داستان دربيارم (لينچ هم فيلم «بزرگراه گمشده» رو با دو تا لغت lost و highway شروع کرده بود). وقتی رسیدم خونه گفتم يه سرچ تو گوگل بکنم ببينم اين ترکيب استفاده شده يا نه. وقتی توی گيومه سرچ کردم ديدم ۸۴ تا صفحه پيدا کرد :( مثکه به ما نيومده سهراب سپهری بشيم و ترکيبات جديد ابداع کنيم...
۲. يه دزدی سر قبر زنی که تازه خاک شده بود میره و تابوت زنه رو بيرون میکشه و باز میکنه و طلاهايی رو که باهاش خاک کرده بودن رو برمیداره ولی زورش نمیرسه النگوها رو خارج کنه واسه همين دست زن مرده رو قطع میکنه تا اونا رو هم برداره و فرار میکنه. چند سال بعد مرد سوار بر اسب بوده و توی يه شب بارونی به زنی میٰرسه که پياده داشته تو بارون راه میرفته. به زن تعارف میکنه که سوار بشه. زن سوار میشه. به محض اينکه راه میافتن اسب از کنترل مرد خارج میشه و به سمت قبرستون میره و يهو وايميسه. مرده متعجب بوده که زنه میگه من همينجا پياده میشم. مرد از اسب مياد پايين که زنه رو کمک کنه و بهش میگه دستت رو بده به من. زنه دست قطع شدهاش رو نشون میده...
۳. باز هم اتوبوس. داشتم میرفتم خونه يهو توی ذهنم دو تا لغت intricacy و intimacy اومدن کنار همديگه. کلی ذوق کردم که چقدر ترکيب intricacies of intimacy قشنگه و کاش بشه ازش توی يه مقالهای يه جايی استفاده کنم يا بکنمش اسم يه چيزی يا ازش يه داستان دربيارم (لينچ هم فيلم «بزرگراه گمشده» رو با دو تا لغت lost و highway شروع کرده بود). وقتی رسیدم خونه گفتم يه سرچ تو گوگل بکنم ببينم اين ترکيب استفاده شده يا نه. وقتی توی گيومه سرچ کردم ديدم ۸۴ تا صفحه پيدا کرد :( مثکه به ما نيومده سهراب سپهری بشيم و ترکيبات جديد ابداع کنيم...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home