۱. شنبه رفتم بدمينتون توی سالن سرپوشيده و در ميان انبوهی چينی مينی به هنرنمایی پرداختم. نمیدونم چرا احساس کردم اونجا وظيفه دارم از آبروی ايران جلوی چين دفاع کنم. با يکی از اين دختر چينیهای فرز ريزهميزه بازی کردم (از اونايی که از دور فکر می کنی ۱۸ سالشه بعد نزديک که میشه می فهمی تابلو رو برعکس گرفته بودی و ۷۱ سالش بوده) عين ماشين بازی میکرد دختره. يه بار انداخت دم تور رفتم جواب دادم بعدش راکتم توی تور گير کرد اونم جواب داد زد عقب من که ديدم نمیرسم راکت رو از توی تور دربيارم احساس کردم بازی آرژانتين و انگليسه و منم مارادونا هستم و با دست راستم جواب دادم (خداييش خيلی هم باحال شد). ولی فکر کنم بنده خدا هنگ کرد براش همچين چيزی تعريف نشده بود. شانس آوردم نرفت گزارش بده. از فرداش هم تا دو روز پادرد داشتم و عين خرچنگ راه میرفتم.
۲. از اونجايی که به اسامی کاوه و لیلا علاقه زيادی دارم و میخوام اگه اسم زنم ليلا نشد اسم بچههام رو کاوه و ليلا بذارم (ليلاها بشتابيد که اگه زنم بشيد اسم دخترتون رو خودتون میتونين انتخاب کنين) هوس کردم آزمايشی توی اورکات اسمم رو بکنم کاوه. اين واکنشهای ملت تا امروز بوده:
ن۱: کاوه؟ حداقل عکستو عوض میکردی که کسی نفهمه تويی بعد بگی کاوهای.
ن۲: ببينم تو که تا حالا مهدی بودی!!؟؟
ا: هممم، کاوه. عجب.
ی: وا اسمتو چرا عوض کردی فرزندم؟
م۱: کاوه شدی؟ فکر کردم يکی از دوستام (کاوه) عکستو کش رفته.
م۲: ای خائن! I can't believe you gave up Mehdi for Kaveh!? (even temporarily). you traitor. آخه مردم چی میگن. مثل اين میمونه که من اسمم رو بجای م۲ عوض کنم بذارم قيصر.
ص: با م۲ کاملا موافقم.
ش: کاوه؟ ببين مردم با اين چيزا خر نمیشن يادشون بره.
۳. اين چشم من داره کمکم دردسرساز میشه. توی ايران که بودم يه بيلبورد تبليغاتی که بزرگ نوشته بود «حواله اينترنتی» رو خوندم «حوله اينترنتی» و دو ساعت داشتم فکر میکردم يعنی چی. امروز هم رفته بودم Shopper's Drug Mart از دور چشمم به يه بستهای خورد که تيترشو خوندم Rub-Ass. کلی کف کردم اين چيه بعد رفتم نزديک ديدم نوشته Rub-A55!
۴. پريروز توالت فرنگیام خراب شده بود بعدش بايد میرفتم بيرون. رفتم به زن صابخونه گفتم که اينجوری شده و رفتم بيرون. وقتی برگشتم ديدم طفلکی اومده درستش کرده و الان يه قدرت مکشی داره که بايد مواظب باشی وقتی سيفون میزنی خودتو با بقيه چيزها نکشه تو (يه چيزی تو مايههای جاروبرقی پلنگصورتی). از اونجايی که من وقتی آب میخورم همه ملت میفهمن، اين روزا همه از من حال توالت فرنگیام رو میپرسن!
۲. از اونجايی که به اسامی کاوه و لیلا علاقه زيادی دارم و میخوام اگه اسم زنم ليلا نشد اسم بچههام رو کاوه و ليلا بذارم (ليلاها بشتابيد که اگه زنم بشيد اسم دخترتون رو خودتون میتونين انتخاب کنين) هوس کردم آزمايشی توی اورکات اسمم رو بکنم کاوه. اين واکنشهای ملت تا امروز بوده:
ن۱: کاوه؟ حداقل عکستو عوض میکردی که کسی نفهمه تويی بعد بگی کاوهای.
ن۲: ببينم تو که تا حالا مهدی بودی!!؟؟
ا: هممم، کاوه. عجب.
ی: وا اسمتو چرا عوض کردی فرزندم؟
م۱: کاوه شدی؟ فکر کردم يکی از دوستام (کاوه) عکستو کش رفته.
م۲: ای خائن! I can't believe you gave up Mehdi for Kaveh!? (even temporarily). you traitor. آخه مردم چی میگن. مثل اين میمونه که من اسمم رو بجای م۲ عوض کنم بذارم قيصر.
ص: با م۲ کاملا موافقم.
ش: کاوه؟ ببين مردم با اين چيزا خر نمیشن يادشون بره.
۳. اين چشم من داره کمکم دردسرساز میشه. توی ايران که بودم يه بيلبورد تبليغاتی که بزرگ نوشته بود «حواله اينترنتی» رو خوندم «حوله اينترنتی» و دو ساعت داشتم فکر میکردم يعنی چی. امروز هم رفته بودم Shopper's Drug Mart از دور چشمم به يه بستهای خورد که تيترشو خوندم Rub-Ass. کلی کف کردم اين چيه بعد رفتم نزديک ديدم نوشته Rub-A55!
۴. پريروز توالت فرنگیام خراب شده بود بعدش بايد میرفتم بيرون. رفتم به زن صابخونه گفتم که اينجوری شده و رفتم بيرون. وقتی برگشتم ديدم طفلکی اومده درستش کرده و الان يه قدرت مکشی داره که بايد مواظب باشی وقتی سيفون میزنی خودتو با بقيه چيزها نکشه تو (يه چيزی تو مايههای جاروبرقی پلنگصورتی). از اونجايی که من وقتی آب میخورم همه ملت میفهمن، اين روزا همه از من حال توالت فرنگیام رو میپرسن!
0 Comments:
Post a Comment
<< Home