۱. ديروز يه ايميل دريافت کردم از طرف يکی از بچههای دانشکده (که نمیشناسمش). اين ايميل رو به همه زده بود و برای من هم دو بار اومده بود و سابجکت ايميل هم Theft Report بود. بخونين و حالش رو ببرين (تو رو خدا، خدا نيس؟)
Hi everybody
I am sad to inform you that I found out
today that MY BLUE MUG with Leo sign on side
was STOLEN (i.e. is missing) from kitchen area in
TASC building (it has been there for at least three weeks).
No offence but, if YOU were the person who resorted
to stealing $1 mug SHAME on YOU. I hope that
whatever you drink from it now will make you feel sick.
In any case, if it is found I would appreciate to have
it back. I think property laws in THIS COUNTRY
still apply.
Thank you.
Sincerely yours (angry)
Juraj
۲. در راستای جابجايی و رفتن به خونه جديد رفتم از دانشکده فيزيک چند تا جعبه خالی کش رفتم. وقتی میخواستم سوار اتوبوس بشم يکی از بچههای آلمانی يبس لابراتوار روزبه اينا منو ديد و نيشش تا بناگوش باز شد و گفت «تجارت جعبه خالی میکنی؟» بهرحال خوشحالم که برای اولين بار خنده ايشون رو به اين بهانه (و به قيمت تيکه خوردن از يه آلمانی) ديدم.
۳. واسه اينکه باور کنين دارم اسبابکشی میکنم:

چند تا توضيح:
سمت راست يه تيکه از در فر رو میبينين که بازه و داره کفشهام رو خشک میکنه. کفشها رو از شب چهارشنبه سوری که گل خالی شده بود نشُسته بودم و حالا مجبور شدم قبل رفتن بشورم و به سرعت خشک کنم.
اون سطل آبيه سمت راست، سطل لباس چرکهام بوده که فعلا به عنوان جای کتاب و مجله عمل میکنه با اميد واهی اينکه فردا بارون نياد.
اون جعبههه که کلکسيون دیویدیهای پلنگ صورتی روشه توش پر دیویدی اوريژيناله. خودم هم تعجب کردم که اينقدر زياد شدن اينا. حالا فهميدم پولام کجا میرن.
۴. پريشب بعد مدتها خواب ديدم که دارم با احمدینژاد کتککاری میکنم.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home