Wednesday, October 11, 2006

مريضی و ديگر هيچ

۱. بالاخره روبوسی و دست دادن با مريضا کارساز شد و من امروز صبح با گلودرد بيدار شدم و ظهر سردرد هم چاشنی‌ش شد در حدی که جشنواره فيلم رو هم دودر کردم ديگه عظمت قضيه رو درک کنين. شايد هم نفرين و آه اونايی که اين مدت توی صف بليط وايميسادن باعث اين قضيه شد.
۲. «مرگ، زهرمار، مرض، کوفت» اين چهار تا به اصطلاح فحش رو من زياد به کار می‌برم (چه توی چت چه حضوری) لطفا به خودتون نگيرين. از گفتن اونا نه مرگ‌تون رو آرزومندم نه می‌خوام مار نيش‌تون بزنه نه می‌خوام سيفيليس بگيرين (کوفت يعنی چی راستی؟). اگه واقعا شاکی بشم از عبارات ديگه استفاده می‌کنم. الان نمی‌گم چی هستن که مزه‌ش از بين نره. پس ديگه فرت و فرت به خودتون نگيرين.
۳. از بس به فيلمای جشنواره فکر کردم و سعی کردم ازشون معنی دربيارم که توی گزارشم بنويسم ديگه خسته شدم. هوس يه فيلم بزن بکشی مخ-تعطيل کردم. اين «کشتار با اره‌برقی تگزاس» چطوره؟ D:
۴. ملت زياد می‌پرسن که تا حالا چند تا فيلم ديدم. کلا سی تا شده که تا آخر جشنواره فکر کنم چهار تا ديگه ببينم و با اين حساب می‌شه ۳۴ تا که فکر کنم رکورد پارسالم رو که ۳۲ تا بود بشکنه (چقدر خوبه استاد آدم فارسی بلد نباشه). ولی اينجا ملت زندگيشون رو تعطيل می‌کنن و روزی چهار تا فيلم می‌بينن که در مقابل اونا چيزی نيس.
۵. کتاب «لوليتاخوانی در تهران» رو هم به نصفه‌هاش رسيدم. کلا سروصدايی که به پا کرد از چيزی که واقعا هست خيلی بيشتره. البته بعضی جاهاش تعبيرهای قشنگی داره و تشبيه‌های تقريبا جالبی می‌کنه ولی کلا زياد به دلم ننشسته تا حالا. اين خانم دکتر آذر نفيسی هم مثل خيلی از خانم‌های ايرانی ديگه هرجا بتونه مرد ايرانی رو می‌کوبه. نمی‌دونم حالا اينطور نگاه کردن به قضيه به کدوم مشکل زنان کمک می‌کنه. حالا تو فکرش هستم يه نامه به دکتر نفيسی بنويسم و انتقادهام رو بهش بگم. اگه واقعا اين کار رو کردم نامه رو توی وبلاگ انگليسی‌م می‌ذارم. اگر هم نقد جدی‌تری به فارسی نوشتم توی «سکوت سنگين» می‌ذارمش.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter