خداحافظی
عمويم سالی يه بار به ايران میاومد. اون سال درحالیکه چند ساعت به پروازش مونده بود برای خداحافظی پدربزرگم رو بغل کرد. يه بار همديگه رو بغل کردن مثل آدمايی که برای سفرهای دور از هم خدافظی میکنن. داشتند از آغوش همديگه خارج میشدند که نيروی ماورايی دوباره آنها را به سمت يکديگر جذب کرد. آغوش دوم با اولی فرق داشت، با خداحافظیهای مسافران ايران به آمريکا فرق داشت. خبر از سفری ديگه میداد. چند ماه بعدش پدربزرگم مرد.
2 Comments:
man een seri baa hameh hamin kaar ro kardam moghe khodaahaafezi!!!:O :((
....خدا رحمتشون کنه
می دونی ؛اینجا دیگه اون حال و هوا رو نداره
نمی دونم چرا
اشید این واکنش طبیعی آدمه در مثابل تغییران. شاید زمان لازم داره
نمی دونم
اما خواهشاً ادامه بده
Post a Comment
<< Home