ديار انگليسا

۱. اينقدر توی خيابونای لندن ول گشتم که توی شهر ده ميليونی آدمای تکراری میبينم.
۲. امروز يکی ازم آدرس پرسيد بلد بودم ذوق کردم.
۳. موزه سالوادور دالی رفتم. (البته اولين جايی که به قصد توريستی رفتم خونه شرلوک هلمز بود. مثل اينايی که میرن مشهد تا زيارت امام رضا نرن هيچ کار ديگهای نمیکنن!) خيلی جالب بود. تقريبا تنها جايی بود که رفتم و ربطی به خود شهر لندن نداشت ولی میارزيد. دالی اولين نقاش سوررئال بوده که کلا توی جنبش سوررئاليسم و بعدشم پستمدرنيسم و اينا تاثيرگذار بوده. آثارش هم تحتتاثير افکار فرويد بوده در ضمن.
۴. ديروز يه لحظه آفتاب دراومد تا اومدم از خورشيد عکس بگيرم زود رفت. ولی امروز هوا به مدت زيادی آفتابی شد. البته جالب بود که کسی عينک آفتابی نمیزد. ظاهرا اينقدر هوای آفتابی کم پيش مياد که به خودشون زحمت خريد عينک آفتابی نمیدن.
۵. احساس میکنم تلفيق فرهنگها توی لندن از کانادا بيشتر باشه. اينجا از ساير کشورهای اروپايی زياد ميان. آسيايی و آفريقايی هم زياده. در ضمن چندين بار زنهای عرب با چادر عربی ديدم که تا حالا تو کانادا نديده بودم. جالبه که واسه بقيه هم عاديه. اتفاقا امروز يه پسر بور انگليسی جاش رو توی مترو به يکی از همين خانما داد. خوبی چادر عربی اينه که معلوم نمیشه سنات چقدره. پسره احتمالا فرض کرده خانمه سنبالاس!
۶. نمیدونم چرا همه از من درباره دخترای اينجا میپرسن. انگار که اصلا من نگاه میکنم. ولی حالا چون اصرار کردين از همون اولش نگاه کردم. تا ديروز که خیلی برهوت بود. نمیدونم چه مشکلی توی کمپوزيسيون چهرهشون هست که خرابشون میکنه. ولی ديروز يه جاهايی رفتم که دختراش خوب بودن همچين. امروز هم يه دونه خيلی خوب توی مترو ديدم. البته تا حالا هر دختر خوبی که ديدم يه پسر يجوری بهش چسبيده بود که انگار توی جزيره آدمخوارا اومدن. بالاخره اينجا بازار رقابتيه ديگه. مثل ايران نيس که همه دخترا خوب باشن (اومدم کشور چرچيل، بالاخره تاثير میذاره روی آدم ديگه)! در ضمن اکثر اين دخترای بر و رو دار با پسرای سياهپوست (سياه که میگم يعنی سياهِ سياه) بودن. سياهپوست هم نشدیم. البته شايدم حق دارن. پسر سفيدای اينجا اکثرا خيلی سوسول و از اين تيپای به-کونش-ميگه-دنبالم-نيا-بو-میدی هستن. فکر کنم تافهاشون (tough) میرن توی محله چلسی زندگی میکنن.
۷. بعد از دو سال کانادا گردی و ديدن آثار باستانی ۲۰۰ ساله واقعا حال میده که تاريخچه يه بنايی رو بخونی ببینی مال ۷۰۰، ۸۰۰ سال پيشه...
3 Comments:
من توی همون ونکوور یه بار یه خانم ایرانی با چادر مشکی دیدم. (شبیه معلمهای دینی مدرسهمون بود.)
migam kolli tippe kabar negari peyda kardia?!?
ah ,rasti haloween ham ke nisti?!?! heft shod, mikham beram emrooz vase kaveh ye costume clawn bekharam, ba ye damaghe ghermez!khoda kone giram biad :D
doxtara ro velesh kon; pesarash chetor boodan? model e trainspotting negah kon ...
Post a Comment
<< Home