Thursday, March 10, 2005

۱. آدم وقتی يه چیزی داره قدرش رو نمی‌دونه تا اينکه از دستش می‌ده بعد چند سال ياد اون می‌افته دلش تنگ می‌شه و حس نوستالژيک بهش دست می‌ده بعد سعی می‌کنه دوباره از دست رفته رو به دست بياره و چقدر سخته...

۲. ظاهرا وجود اينترنت و بالاخص گوگل بلای جان استادان محترم شده. اين هم موضع‌گيری دو تا از اين استادا:
فرد پاپوويچ (استاد پردازش زبانهای طبيعی): اين روزها پيدا کردن چيزی که توی گوگل پيدا نشه سخت‌تر از پيدا کردن چیزی يه که توی گوگل پيدا بشه.
گو (استاد شبکه‌های ارتباطی): (همينطور که داره درباره اهميت درسش و اهميت شبکه‌ها داد سخن می‌ده) اين روزها شبکه‌ها بزرگ و بزرگ‌تر می‌شن و کار من رو برای تمرين درآوردن سخت‌تر می کنن.

۳. اگه گفتين اين جمله رو چه کسی و در چه زمانی می‌گه: «Frankly, my dear. I don't give a damn»

۴. جالا گه صحبت نوستالژی شد اين رو گوش کنين که سگ پدر خيلی نوستالژی‌زاست فقط کافيه آدم بذاردش و حس مازوخيستی دلتنگی‌اش رو ارضا کنه.

۵. توی رشت فيلم «پيشنهاد بی‌شرمانه» (Indecent Proposal) رو نشون می‌دن، اقتصاد شهر شکوفا می‌شه.

۶. چند روز پيش‌ها پتنشال سوپروايزم (potential supervisor) ايميل زده بود که فلان روز بيا کارت دارم. امروز رفتم پيشش گفت «I just wanted to make sure you are alive».

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter