Sunday, May 29, 2005

ديشب يه مهمونی دعوت بودم که اولش هم شک داشتم برم ولی خوب شد رفتم، جالب بود. اولين بار بود يه جمع ۳۰ نفره رو می‌ديدم که توشون چينی نبود (غير از يه دختره که دير هم اومد) و اکثرا کانادايی بودن. فکر کنم تنها غيرسيتيزن مهمونی من بودم و از لحاظ اصليت هم فقط سه، چهار نفر متولد کانادا نبودن. يه پسره تا فهميد من ايرانی هستم يه دفترچه باز کرد که توش اين بيت به فارسی نوشته شده بود:‌ «ای کشته چرا کشتی تا کشته شوی باز/ تا باز کشته شود آن‌که تو را کشت» گفت اينو دوست ايرانی‌اش بعد ۱۱ سپتامبر براش نوشته ولی معنی‌اش رو دقيق نمی‌دونست. برای فهموندنش مجبور شدم يه سناريو تعريف کنم که چهار تا آدم يکی يکی کشته می‌شن (غير از آخری) و اين مخاطب وسطيه‌اس. اينقدر از مفهوم شعر ذوق کرده بود که داشت بال درمی‌آورد. تازه خودش آی کيو زد که «کشتن» می‌شه «To Kill». گفتش که می‌خواسته اينو تاتو کنه ولی معنی دقيق‌اش رو می‌خواسته. خلاصه خون آرش کمانگير جوشيد يه ذره. بعدشم با يه دختره آشنا شدم که بعدش گفت اسراييليه و دو هفته پيش هم يه سر رفته تل‌آويو. اين دفعه خون عرفات انتفاضه‌بکن جوشيد ولی چون مقدارش کم بود باعث نشد با نارنجک برم زيرش. فقط بهش گفتم من هيچوقت نمی‌تونم کشور تو رو ببينم و تو هم نمی‌تونی کشور منو ببينی! تلفظ اسم من هم واسه همه يه چالش شده بود. تازه بيچاره‌ها فاميلم رو نمی‌دونن چیه. يکی‌شون هم ازم پرسيد که آيا خمينی شاه بوده؟ يکی‌شون گفت زبون کره‌ای رو در اين حد بلده که سفارش غذا بده و به يه دختری بگه چقدر خوشگلی (ظاهرا برای سفر همين دو تا کفايت می‌کنه!). طبق معمول اوقاتی که توی جمع کانادايی‌ها هستم يه چند تا فحش هم نسبت به آمريکا شنيدم. فکر کنم اين کانادايی‌ها برن نمازجمعه ما کلی حال کنن. ميزبانا هم يه دختر و پسر کانادايی بودن که از رفتارشون معلوم بود زندگی‌شون خيلی شبيه شادنه و سپهر توی پاورچينه. کلا دختره (که اسمش جن بود حالا نمی‌دونم جين بوده يا کوتاه شده جنيفره) نايس بود و از اون مهم‌تر دوستاش هم نايس بودن همچين. فقط من بخاطر اتوبوس مجبور بودم ساعت يک برگردم. کلا خوش گذشت مخصوصا که کلی آدم جديد ديدم. اگه دوباره يه مهمونی باشه با همين آدمها تکراری می‌شه.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter