Saturday, December 10, 2005

بالاخره ديروز رسيدم ايران. خوشبختانه به لطف سياست‌های موفق خارجی دولت جديد توی فرودگاه پرنده پر نمی‌زد و دقيقا يه ربع بعد اينکه هواپيما فرود اومد توی ماشين بودم. موقع فرود هواپيما تقريبا هيچی از تهران معلوم نبود و دود سياهی که روی شهر رو گرفته بود نويد يک هوای تميز رو می‌داد! قله دماوند با اون عظمت‌اش به زور ديده می‌شد (گرچه همون تصوير بی‌رمق‌اش هم کلی خون آرش کمانگير رو در من به جوش آورد). ولی جدا هوا به شدت کثيفه و ربطی هم به اين نداره که ريه من ۱۶ ماه توی ونکوور تميز شده و حالا سوسول شده. اينو خود تهرانی‌ها (تهرانی‌های قديم يعنی) هم اذعان دارن. امروز يه سر رفتم پارک قيطريه يه کم که راه رفتم تنگی نفس گرفتم و برگشتم. می‌گن که حداقل تا يه هفته ديگه هم همينطور می‌مونه. فعلا تو اين دو روز اتفاق خاصی نيفتاده غير از اينکه چند بار نزديک بود زير ماشين برم و در ضمن مردم هم خيلی بی‌ادب تشريف دارن. رفتم خشکشويی، مرده نه تنها لبخند نزد بلکه سلام هم نکرد. همه قيافه‌ها يجوريه که انگار می‌خوان بخورنت. قيمت‌ها هم که طبعا گرون شدن. بالاخره همونطور که همه می‌تونن حدس بزنن روز اول چلوکباب البرز سهروردی رفتم که همچنان کبابش فوق‌العاده بود (بگذريم که قيمتش هم فوق‌العاده بود). احساس می‌کنم شنوايی فارسيم ضعيف شده مردم يه چيزايی می‌گن که نمی‌فهمم البته خيلی‌هاش بخاطر برره‌ای حرف زدنشونه. به طرز عجيبی جت‌لگ هم نشدم. ساعت ۷ صبح رسيدم تهران. ظهرش دو ساعت خوابيدم. شب هم يازده خوابيدم تا هشت صبح. تا الان هم که ۷ شب باشه يه ضرب بيدار بودم و احتمالا امشب هم حوالی ۱۲ بخوابم. نمی‌دونم چرا همه می‌گفتن از آمريکا به آسيا خيلی اوضاع خواب به هم می‌ريزه. البته يکی می‌گفت احتمالا اين ۱۶ ماه جت لگ بودی حالا که برگشتی مثل قبل شدی. ديگه فعلا همين. در مورد خود سفر و همسفر‌ها و اتفاقات سفر هم می‌خواستم بنويسم که ديدم خيلی جالب نيس.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter