بخدا اين ايران خيلی حال میده. آدم يه کار ساده هم بخواد بکنه کلی ادونچر داره. ديروز آژانس گرفتم برم وزارت علوم واسه مهر خروج. مشابه همچين کاری تو کانادا در عرض ۵ دقيقه از روی اينترنت انجام میشد ولی اينجا اولا که رانندههه کلی باحال رانندگی میکرد (خاطرات رانندگی اينجا از لايههای زيری مغزم اومد رو و واسه همين ديگه نمیترسم) بعدشم که پيدا کردن آدرس محل جديد وزارت علوم کلی هيجانانگيز بود. خود ساختمونشون هم که در حال ساخت بود پيدا کردن در ورودی موقتش هم يه معمای ديگه بود. وارد که شدم ديدم دو تا مامور حراستی نشستن دم در. گفتم لابد من با اينا کاری نبايد داشته باشم. داشتم دنبال تابلوی راهنما میگشتم که يکیشون منو صدا کرد و با لحن بیسابقه مودبانهای گفت ما اينجا وظيفه داريم به شما کمک کنيم که جايی که کار دارين رو پيدا کنين. منم گفت اداره اعزام به خارج. اونم گفت طبقه چهارم. رفتم طبقه چهارم اونجا گفتن طبقه چهارم نبايد میاومدی که طبقه سوم بايد بری. خلاصه اينم از کمک کردن برادران حراستی. رفتم طبقه سوم از يه آقاهه پرسيدم خانم فلانی کجا هستن. يهو ديدم دستشو برد منتهیاليه سمت راست و گفت اين راهرو رو برو سمت چپ. منم فکر کردم لابد دست چپ و راستش رو بلد نيس. اتفاقا ده دقيقه بعد يه خانومی داشت به دو نفر ديگه آدرس میداد باز چپ رو گفت راست. فکر کنم تو اين يه سال جای چپ و راست عوض شده توی ايران. رفتم توی يه اتاق ديگه دو تا مرد اون جا بودن يکیشون گفت فلان فرم رو تا «اينجا» پر کن. من مشغول پر کردن تا «اونجا» شدم يهو ديدم اون يکی مرده اومد گفت بابا مگه بيکاری تا همين جا که پر کردی کافيه برو ديگه. توی اتاق يه نقشه ايران بود که همسايه بالاش رو نوشته بود «اتحاد جماهير شوروی»! نمیدونم اينا که تازه به اينجا نقل مکان کردن چه اصراری داشتن که اين نقشه مال دوران جنگ سرد رو کول کنن با خودشون بيارن. ولی کلا همه کارکنان اونجا مودب بودن (يا شايد هم من خودم رو واسه خيلی بدتر از اين آماده کرده بودم). بعدش رفتم يه سر ميلاد نور. هوا اينقدر کثيف بود که مثل اين میموند که سرت رو کرده باشی تو لوله اگزوز ماشين. اونجا هم يه کم دخترای ايرانی رو بررسی کردم که به نظرم بهتر شدن ولی متاسفانه اون وقت روز زياد شلوغ نبود پس نتيجهگيری نهايی رو موکول میکنيم به يه شب جمعهای. خلاصه اينکه احتمالا اين يه ماه وبلاگم پرهيجان خواهد شد در مقابل اون ۱۶ ماهی که پرهيجانترين پستم خبر ماهيگيری جيانلوکا بود!
0 Comments:
Post a Comment
<< Home