Saturday, March 19, 2005

۱. اولا که همونطور که بعضيا زحمت کشيدن توی گوگل سرچ کردن، اون جمله که پرسيده بودم از طرف «رت باتر» به «اسکارلت اوهارا» توی «بر باد رفته» بود (فکر کنم آخرين جمله فيلم بود. مطمئن نيستم). اونجاييش که اسکارلت می‌گه اوه رت تو بری من تنها می‌شم. رت باتلر با جاذبه مردانه‌اش می‌گه عزیزم اصلا برام مهم نيس (البته يه معادل فارسی گوياتر براش هست که به دليل شئونات اسلامی تقيه می‌کنم و نمی‌گم. خودتون حدس بزنين. راهنمايی: توش يه عضو مردونه‌اس که زنها ندارن و يک جهت). اين جمله «رت باتلر» درسيه برای همه دخترای دنيا که اينقدر ناز نکنين بعدا بيچاره می‌شین و پسرها هم بهتون محل نمی‌ذارن.
۲. مثکه داره عيد می‌شه (و البته به تولد من هم نزديک‌تر می‌شيم). من هميشه از بچگی سال کبيسه رو دوست داشتم چون يه روز بيشتر تعطيل بودم ولی حالا که اومدم اينجا، توی ايران کبيسه شده.
۳. گفتم به سنت‌های ايرانی پايبند باشم و برم ماهی قرمز بخرم (البته بعدا فهميدم که ماهی قرمز از فرهنگ چينی وارد ايران شده). تازه برای جفتشون هم اسمهای قشنگ گذاشتم. يکی‌شون فردا صبحش مرد اون يکی ظهرش. صد رحمت به ماهی قرمزهای ايران.
۴. بالاخره کتاب «خنده در تاريکی» ولاديمير نابوکوف رو تموم کردم. خيلی قشنگ بود. خوشمان آمد. تشبيهات و توصيفاتش خيلی قشنگه. کلا نثرش به نوشته‌های من نزديکه. البته يه ذره بهتره.
۵. اگه مجله خانواده اينقدر روشنفکر و متجدد و سنگين رنگين شده خوشا به حالش.
۶. ديدين آدم يه تصميمی می‌گيره بعدا هی به خودش فحش می‌ده؟ (خصوصا وقتی اون لحظه که تصميم رو می‌گيره ته دلش می‌دونه اشتباهه).

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter