Thursday, April 07, 2005

۱. کم‌کم داره سمت راست بدنم از کار می‌افته. بعد چشم، مثکه نوبت دندون بود. مجبور شدم برم دندونپزشکی اينجا و دندون عقلم رو بکشم و ۲۰۰ دلار تقديم کنم. فکر کنم چشم خوردم. بالاخره خوش‌تيپی و هزار دردسر.
۲. نمی‌دونم چرا تا حالا اين ماشینهای ATM اشتباه نکردن بهم يه ۲۰ دلار بيشتر بدن. هر دفعه که پول می‌گيرم با ذوق اسکناس‌ها رو می‌شمرم که شايد دو تاشون به هم چسبيده باشن ولی زهی خيال باطل.
۳. به دليل پاره‌ای مسايل خصوصی، ديگه دخترای اينجا به چشمم نميان و چند وقته دختر خوشگل نديدم برای همين ممکنه تا مدتی از اين چيزا ننويسم.
۴. نمی‌دونم چند درصدتون «اسلاووی ژيژک»‌ رو می‌شناسين. يه فيلسوف اسلونيايی خيلی معروفه که چند باری که چشمم به نثرش خورده برق از سرم پريده. خيلی هم آدم يبس و بداخلاقيه. يکی از دلايل اهميتش اینه که سينما رو به حيطه نقد فلسفی آورده. يه کتاب درباره «شاهراه گمشده» لينچ داره که از ديدگاه فرويد بررسی کرده و يه کتاب هم از ديدگاه لاکان درباره «هيچکاک» داره و يه کتاب هم درباره «کريستف کيشلوفسکی». حالا اين آقای بداخلاق ۵۵ ساله چند روز پيش با يه دختر جوون و خوشگل عروسی کرده که جای دخترش محسوب می‌شه. احتمال می‌دم که ماشین لباسشويی‌اش خراب شده گفته يه زن بگيرم خرجش کمتره تازه غذا هم درست می‌کنه. ولی ظاهرا دختره (آناليا)‌ خودش داره دکترا می‌گيره و نمی‌دونم چقدر به کارای خونه ممکنه برسه. اينم عکسهای عروسی: (در ضمن قابل ذکر است که آناليا همچون خيلی دخترهای خوب و نازنين دیگه اهل خطه آمريکای جنوبی - آرژانتين - می‌باشد)


0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter