Friday, October 22, 2004

۱. من اگه رییس دنیا شدم حتما یه قانون می ذارم که هر اسمی فقط می تونه برای یک خیابون تو همه جای دنیا به کار بره. می خواستم برم تعمیرگاه دوربین های کانن. آدرس داده بود پلاک ۱۶۶۶ توی خیابون هشتم. منم توی نقشه روی اینترنت خیابون هشتم رو پیدا کردم و رفتم. جای دوری هم بود. خلاصه رسیدم خیابون هشتم، دیدم همش خونه های یه طبقه مسکونی یه. گفتم چه جای آروم و خلوتی رو کانن انتخاب کرده! بعد دیدم پلاک ساختمونا از ۱۷۰۰ پرید به ۱۶۴۱. رفتم از یه نفر پرسیدم و آقاهه گفت اون جایی که شما می خوای بری خیابون هشتم توی داون تاونه! این بود که من نعره ها کشیدم و برگشتم.
۲. رفته بودم متروتاون، می خواستم برم طبقه بالا دیدم یه پله برقی ای هست که حرکت نمی کنه. گفتم خب لابد از روی این می شه رفت بالا. اواسط راه که رسیدم دیدم یکی از این مامورهای سکیوریتی وایساده اون بالا و داره با دقت منو نگاه می کنه. با خودم گفتم چه آقای مهربونیه مواظبه که من نیفتم پایین. خلاصه وقتی بهش رسیدم دیدم یهو خم شد و پله برقی رو به کار انداخت. فهمیدم که بیچاره می خواسته اینو راش بندازه می ترسیده اون که راه بیفته منم بیفتم! خلاصه اینجا هم که قضیه رو فهمیدم یه نعره ای کشیدم و رفتم.
۳. وقتی چهار پنج سالم بود یه مهمونی رفته بودیم ولی قرار نبود شام بخوریم. موقع خدافظی صاحبخونه تعارف کرد شام بمونین و اینا، مامانم اینا گفتن که نه، شام خوردیم. بعد من یهو پروندم که «آخه نون پنیر هم شد شام؟» بعدش یادم نیس چی شد، فکر کنم اونها قربون صدقه من رفتن، مامانم اينا هم چ‍پ چپ نگام کردن. اگه گفتین چرا اینو گفتم؟ امشب حال شام درست کردن ندارم و می خوام نون پنیر و چایی بخورم!‌ اوه اوه آب کتری بخار شد!!!!!! راستی به نظرم اصلا نباید این چیزا رو می نوشتم، نه؟‌ طنز قضیه این بود که اون شب ما نون پنیر خورده بودیم و اگه قراره این قضیه زشت بوده باشه که من اینجا تکرار کردمش! تازه به جای زن و شوهر صاحبخونه، تمام اینترنت به اینجا دسترسی دارن و منم دیگه چهار سالم نیست و بیست و سه سالمه! یعنی از نوزده سال پیش تا حالا هیچ فرقی نکردم!؟‌ اصلا فهمیدین چی می گم؟‌ خودم نفهمیدم چی شد. وااااای حالا چایی سرد شد برم داغش کنم...

0 Comments:

Post a Comment

<< Home

Nedstat Basic - Free web site statistics
Personal homepage website counter
Free counter